بعد از سالها دوباره یاد این بلاگ افتادم، عجیبه فکر نمیکردم اینهمه سال گذشته باشه (جولای ۲۰۰۹!)
من هنوز سرویس وردپرس رو جدید میدونستم و برام مهم نبود که حالا اینجا یه بلاگی هم ساختم، چه اهمیتی داره..
این روزها خورهی تولید محتوا به جونم افتاده، قبل از این حضورم توی مجازی و پست گذاشتنهام شکل سرگرمی داشت، اما الان بنظرم باید از فضایی که در اختیار داریم استفاده کرد. نوشتن وادارت میکنه فکر کنی، چیزایی که از قبل شنیدی و فهمیدی رو با مطالب و صحبتهایی که بتازگی میشنوی سبک سنگین کنی و منطقیتر به مسائل نگاه کنی.
اینجا شاید دوباره بشه صندوقچه افکارم، تا روزهایی که رفته رو فراموش نکنم. شخصی که قبلا بودم شاید پستهای زرد میذاشت و ایام مذهبی رو با گیف(جیف)های متحرک رنگارنگ تبریک میگفت، اما دیگه اون شخصیت قبلی نیستم. چی گذشت بهم و چه حرفایی شنیدم و دیدم و تحلیل کردم؛ شاید اگه تنبلی نکرده بودم و نوشته بودم الان این علامت سوال برام بیجواب باقی نمونده بود.
سوای از گم شدن خاطرات این چندسالم، خوشحالم که با وجود ناکامیهام، حداقل تجربه کردم و به یه سری از سوالاتی که برام مطرح بود رسیدم. دارم میفهمم چجوری باید زندگی میکردم، پشیمونم یه جاهایی، (کلیشهس اگه بگم..) ولی خب باید اینارو فرصت دونست، هر شکستی باید پلهای باشه برای رسیدن به موفقیت.
اینجا مینویسم، یه روزایی اگه تشویش و نگرانی داشتم یا ذهنم درگیر بود آرومم کنه، همین!